عالم مجاهد شيخ فضلا... نورى (2)
عالم مجاهد شيخ فضلا... نورى (2)
22- شيخ، تئوريسين و جلودار «مشروطه»
«بر عموم اهل اسلام، اعلام مىدارد كه مجلس شوراى ملى، هيچ منكر ندارد. نه از سلسله مجتهدين و نه از ساير طبقات. اينكه ارباب حسد و اصحاب غرض مىگويند، مىنويسند و تبليغ مىكنند كه جناب آقاى حاجىشيخ فضلالله سلمهاللهتعالى، منكر مجلس شوراى ملى مىباشد، دروغ است، دروغ. مكرر در همين توقف زاويه مقدسه، مطلب خودشان را بر منبر و در محضر، اظهار نمودند و در حضور گروهى انبوه از عالم و عامى، قرآن بيرون آورده و قسمهاى غلاظ و شداد ياد كردند و مخصوصا جمعه گذشته به اين شرح، نطق فرمودند كه: ايها الناس بهيچوجه منكر مجلس شوراى ملى نيستم. بلكه من نقش خود را در تاسيس اين اساس بيش از همه كس مىدانم. زيرا كه علماء بزرگ ما كه مجاور عتبات عاليات و ساير ممالك هستند هيچيك همراه مشروطه نبودند و همه را من بودم كه با اقامه دلايل و براهين، با مشروطه، همراه كردم. از خود آن آقايان عظام مىتوانيد اين مطلب را جويا شويد. الآن هم من همان هستم كه بودم. تغييرى در مقصد، و تجددى در راى من بهم نرسيده است. صريحا مىگويم همه بشنوند، و بغائبين هم برسانند كه من آن مجلس شوراى ملى را مىخواهم كه عموم مسلمانان آن را مىخواهند، مجلسى كه اساسش براسلاميت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمدى(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفرى، قانونى نگذارد. من چنين مجلسى مىخواهم. پس من و عموم مسلمين، بر يك راى هستيم. اختلاف ميانه ما و لامذهبهاست كه منكر اسلاميت و دشمن دين حنيف هستند. چه بابيه مزدكى مذهب و چه طبيعيه فرنگى مشرب. طرف من و كافه مسلمين، اينها واقع شدهاند. شب و روز در تلاش و تك و دو هستند كه بر مسلمانها اين فقره را مشتبه كنند و نگذارند كه مردم، ملتفت و متنبه شوند كه من و آنها همگى، همراى هستيم واختلافى نداريم. آيا براىالعين مشاهده نمىكنيد، اى برادران دينى من، كه از تاريخ انعقاد اين مجلس كنونى، هر چه طبيعى مشرب و بابى مذهب استيك دفعه از پشت پرده بيرون آمدهاند و به دستهبندى و هرزگى و راهزنى شروع كردهاند؟ بگوئيد ببينم اين چه اختصاص و خويشاوندى است ميانه اين سنخ مردم و مجلس معقود در بهارستان؟ خداى تعالى راضى مباد از كسى كه درباره مجلس شوراى ملى، غير از تصحيح و تكميل آن، خيالى داشته باشد و بر سخط و غضب الهى گرفتار باشند كسانى كه مطلب مرا برخلاف واقع انتشار مىدهند و بر مسلمانها تدليس و اشتباه مىكنند، و راه رفع شبهه را از هر جهت، مسدود مىسازند تا سخن ما بگوش مسلمانان نرسد و بهخرج مردم بدهند كه فلانى و ساير مهاجرين، منكر اصل مجلس شوراى ملى شدهاند».
23- منكر مجلس، ما هستيم يا شما؟!
«ايهاالمؤمنون، تلگرافى كه اين چند روزه (12 جمادى الثانى 1326) به اسم حجج الاسلام والمسلمين آقاى حاجى و آقاى آخوند و آقاى شيخ عبدالله دامتبركاتهم، طبع و انتشار دادهاند و خواستهاند برخلاف تقرير ما شهرتى داده باشند، همان تلگراف را خواه سند انتسابش به حضرات آقايان معظم دامتبركاتهم محقق و معلوم باشند، خواه مثل بعضى ديگر، مجعول و موهوم باشد، ما مهاجرين، آن تلگراف را قبول داريم. مقصد ما هم همان است كه در تلگراف - منسوب به آقايان - مندرج است. كسانى كه ازروى قوانين خارجه، نظامنامه اساسى براى مجلس شوراى ملى تدوين مىكنند اگر نگارشات خود رابرطبق همان صورت تلگراف قرار بدهند، ديگر دعاگويان را هيچ شكايت و موجب مهاجرت نخواهند ماند و معلوم خواهد شد كه منكر مجلس و مخرب مجلس، ما هستيم ياديگران؟»
24- حمايت زبانى از «اسلام» و مبارزه قانونى با آن
«دشمنان دين و بدخواهان مسلمين، به اسم نشر بساط عدل و احسان و قطع دابراهل بغى و عدوان، اسلام را هدف حوادث و آماج سوانح ساختهاند و در كمال گرمى و نرمى، ابتداء غمخوارى اسلام و هوادارى شريعت را عنوان كردند و هنوز هم عنداللزوم اظهار مىدارند ولى به هيچ وجه حاضر نيستند كه حتى چند فقره قانونى داير به حفظ حدود اسلامية و حراست از حماى شريعت، در قانوننامه اساسى مجلس شوراى ملى مندرج شود».
در واقع، شيخ، نفاق "خط انحراف" را افشا مىكند كه چگونه در ظاهر، موضع نرم و غمخوار با اسلام گرفته و حتى خود را هوادار شريعت مىنامند اما حتى حاضر نيستند چند ماده قانونى براى تضمين اسلاميت قوانين مدنى را در قانون اساسى واردكنند و بههمين دليل باامثال شيخ درافتادهاند.
25- چرا پسوند «اسلامى» را از عنوان «مجلس» حذف مىكنيد؟!
«شرح مقاصد حضرت حجتالاسلام والمسلمين آقاى حاجى شيخ فضل الله سلمهالله و ساير مهاجرين زاويه مقدسه از علماء عظام و غيرهم آن است كه سال گذشته، سخنى به مملكت ما سرايت كرد و آن اين بود كه دولتى كه پادشاه و وزراء و حكامش به دلخواه خود با رعيت رفتار مىكنند و مملكتى كه ابواب ظلم و تطاول درآن مفتوح باشد علاجش اينست كه از شاه بخواهند در تكاليف دولتى و دربارى، قرارى بگذارند كه پادشاه ازآن تخطى نكند و نام اين حكمرانى قراردادى، «سلطنت مشروطه» است و قرارداد دهندگان، «وكلاء» مىباشند و نام مركز مذاكرات آنها، «مجلس شوراى ملى» و نام قراردادهاى آنها، "قانون"و نام كتابچهاى كه آن قراردادها را در آن مىنويسند، «نظامنامه» است. سلسله علماء عظام و حجج الاسلام، چون از اين تقرير و اين ترتيب، استحضار تام بهم رسانيدند با يكديگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصديق فرمودند كه اين خرابيها در مملكت ايران از بىقانونى و ناحسابى دولت و دربار است و بايد از دولت، طلب " مجلس شوراى ملى" كرد كه تكاليف دواير دولتى رامعين و تصرفاتشان را محدود نمايد تا آنكه بحمدالله تعالى پادشاه تسليم شد و مساعى علماء عظام، مشكور و مجلس دارالشوراى كبراى اسلامى تشكيل شد. پس مبدا مذاكرات، بىقانونى دواير دولت و حاجت مردم ايران بود كه علماء، حمايت محكم كردند و عنوان بحث هم به وضع اصول و قوانين در وظايف دربارى و معاملات ديوانى، انحصار داشت. بعد همينكه مذاكرات مجلس شروع شد ناگهان از اثناء نطقها و لوائح و جرائد، امورى غريب بظهور رسيد كه هيچكس منتظر نبود و زائد الوصف مايه حيرت متدينين شد. از آنجمله در عنوان "مجلس شوراى ملى اسلامى"، لفظ "اسلامى" گم شد و رفت كه رفت. و ديگر در موقع اصدار دستخط مشروطيت از شاهنشاه در مجلس در حضور هزار نفر بلكه بيشتر، صريحا گفتند كه ما "مشروعه" نمىخواهيم.
26- ماترياليستهاى متظاهر به دين
براى العين همه ديديم و مىبينيم كه از بدو افتتاح مجلس، جماعت لاقيد لاابالى لامذهب از كسانى كه سابقا معروف ببابى بودهاند و كسانى كه منكر شريعت و معتقد بطبيعت (ماترياليزم) هستند، همه بچرخ افتادهاند و سنگها بسينه مىزنند و جنگها با خلق خدا مىكنند.
27- هتك «احكام و معارف اسلام»، بنام آزادى قلم و مطبوعات
روزنامهها و شبنامههائى پيدا شد اكثرا مشتمل بر سب علماء اعلام و طعن در احكام اسلام و اينكه بايد در اين شريعت، تصرفات كرد و آن را تغيير داد و تبديل با حسن!! نمود و قوانينى كه بمقتضاى يكهزار و سيصد سال پيش قرار داده شده، بايد همه را با اوضاع و احوال امروز مطابق ساخت از قبيل اباحه مسكرات و اشاعه فاحشهخانهها و صرف وجوه روضهخوانى و وجوه زيارات مشاهد مقدسه در ايجاد شوارع براى استجلاب صنايع فرنگ و از قبيل استهزاء مسلمانها در حواله دادن شمشير حضرت ابوالفضل و يا بسر پل صراط، و اينكه افكار و گفتار رسول مختار صلىالله عليه و آله و سلم، العياذبالله از روى بخار خوراكهاى اعراب بوده است مثل شير شتر و گوشتسوسمار و اينكه امروز در فرنگستان، فيلسوفها هستند كه خيلى از انبياء و مرسلين، آگاهتر و داناتر و بزرگترند و نستجير بالله، حضرت حجةبنالحسن عجلالله تعالى فرجه را امام موهوم خواندن، و اوراق قرآن مجيد را در مقواهاى ادوات قمار، بكار بردن و صفحات مشتمل براسم جلاله و آيات سماويه را در صحن مجلس شورى دريدن و پاشيدن و نگارش اينكه مردم بىتربيت ايران، سالى بيست كرور تومان ميبرند و قدرى آب مىآورند كه زمزم است و قدرى خاك كه تربت است و اينكه اگر اين مردم وحشى و بربرى نبودند، اينهمه گوسفند و گاو و شتر در عيد قربان نمىكشتند و قيمت آن را صرف پلسازى مىكردند و اينكه ذمى و مسلم، خونشان متكافؤ باشد و با همديگر درآميزند و بيكديگر زن بدهند و زن بگيرند (زنده باد مساوات) و نمونه ديگر، ظهور هرج و مرج در اطراف ممالك و سلب امنيت و نظم و شيوع خونريزى و تاخت و تاز و اثاره فتن و مفاسد در هر ناحيه و رواج رقابت و خصومت درميان اهالى شهرهاى بزرگ خصوصا حوادث و سوانحى كه در صفحه آذربايجان و سرحدات آن اتفاق افتاده و كشتارها كه در كرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غيرها واقع شده است و نيز تجرى عدهاى در فسق و فجور و منكرات است. چون ما و شماها همگى در طهران هستيم فقط طهران را از شما ميپرسيم آيا از وقتى كه اسم اين گونه آزادى، شايع شده، درجه هرزگيها و بيباكيها از كجا بكجا رسيده است؟ هيچوقتشنيده بوديد كه يهودى با بچه مسلمان لواط كرده باشد؟ از گذر لوطى صالح بپرسيد. هيچوقت ديده بوديد كه يهودى در ملاء عام، دختر مسلمان را كشيده باشد؟ امسال همگى ديديد يا مستحضر شديد. آيا هيچ انتظار داشتيد و هيچ شنيده بوديد تا اين تاريخ كه گفته و يا نوشته باشند كه «الوهيتخدا» هم مشروطه است؟ و هيچ شنيده بوديد كه در اين يكهزارو سيصدو چند سالى كه از عمر اسلام ايدالله انصاره گذشته است صورت يكى از مجددين دين را كه در عداد "كلينى و علمالهدى و محقق و شهيدين" شمرده شود، بشكل حيوانى باركش كشيده و تشهير كرده باشند. نمونه ديگر، افتتاح رسوم معموله بلاد كفر در قبةالاسلام است. تاريخ هجرى هيچ خبر نمىدهد كه در ممالك اسلاميه، مجلس ترحيم و ختم قرآن را بدستور فرنگستان تشكيل داده باشند. مسجد جامع پاى تخت اسلام فاتحه و زارى صديقه طاهره سلامالله عليها بسيره خاصه فرنگان، گلريزى كردن و دستمالهاى مشكى بر بازوى دستجات اطفال مسلمين بستن و جماعات زردشتيها را در خانه خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصا آلافرنگها و پاريس پرستها و مستخدم قراردادن ارباب عمايم و بزرگان شريعت را طوعا يا كرها بآن محضر مطهر كشيدن. اى پيروان دين اسلام، هيچ ختمى باين شكل ديده و يا شنيده بوديد و هيچ ديده و شنيده بوديد كه رؤساء روحانى شما را عنفا در مجلس در قطار مادامهاى فرنگان كشيده و در ازدحامى كه سراپا علىرغم اسلام و اسلاميان است احضار داشته باشند؟ آن بازار شام، آن آتشبازيها، آن ورود سفراء و آن عاديات خارجه، آن هورا كشيدنها و كتيبههاى زندهباد زندهباد و (زندهباد مساوات). مىخواستند يكى را بنويسيد (زنده باد شريعت) (زندهباد قرآن) (زنده باد اسلام). چشم خاتم انبياء، روشن و خاطر خاتم اوصياء، خرسند. شما را اى مسلمانها، اى اهل طهران بقرآن مجيد، باميرالمؤمنين، بسيدالشهداء، بامام زمان ارواحنالهم الفداء قسم مىدهيم كه اگر پيغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلو نگارستان را ميديد، چه مىفرمود؟!
28- ناتوراليستها، نيهيليستها، سوسياليستها، امان از اين «ايسمها»
الها كه نعمت مجلس شوراى ملى اسلامى، خصم لامذهبان باد. از طرف هيئت مهاجرين الىالله اعلان مىشود كه اگر هزار از اين حقهها بزنيد و ساعى صد سحر بابلى بكنيد بهيچ نتيجه نايل نخواهيد شد و سحر بامعجزه پهلو نخواهد زد و ما تن بتضعيف اسلام و تحريف احكام نخواهيم داد. و ديگرهاى ديگر هم هستبلكه بسيار است زيرا كه اين طفل يكساله ره صدساله پيموده است ولى از تذكار و تعداد آنها ميترسم برخى از صناديد عظماء علماء عصر و فقهمالله لما يحب و يرضى آزرده شوند ورنه سخن بسيار است. قومى هم قتلوا اميم اخىفاذا رميتيصيبنى سهمى از برادران پاكيزه نهاد و همكيشان ايرانى نژاد سؤال مىكنيم كه آيا اين فتنههاى عجيب و مفسدههاى عظيم در اين مملكت واقع شده استيا نه؟ فرمودند چون بدعتها ظاهر بشود بر عالم است كه اطلاع خود را اظهار كند. برادران، در اين عصر ما فرقهها پيدا شدهاند كه بالمره منكر اديان و حقوق و حدود هستند. اين فرق مستحدثه را بر حسب تقاوت اغراض، اسمهاى مختلف است (آنارشيست) (نيهليست) (سوسياليست) (ناطوراليست) (بابيست) و اينها تردستى در اثاره فتنه و فساد دارند و بواسطه ورزشى كه در اين كارها كردهاند، هر جا كه هستند آنجا را آشفته و پريشان مىكنند.
29- مجلس شوراى، پارلمنت پاريس نيست
سالهاست كه دو دسته اخير از اينها در ايران پيدا شده و مثل شيطان، مشغول وسوسه و راهزنى و فريبندگى عوام اضل منالانعام هستند. يكى فرقه بابيه است و ديگرى فرقه طبيعيه. اين دو فرقه لفظا مختلف ولبامتفق هستند. اين دو فرقه از سوءالقضاء، هر دو در جهات مجلس شوراى ملى ما مسلمانها وارد و متصرف شدهاند و جدا جلوگيرى از اسلاميت دارلشوراى ايران مىكنند و مىخواهند مجلس شوراى ايران را پارلمنت پاريس بسازند. و اينكه حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاى حاجى شيخفضلالله ايدهالله طرف بىارادتى اين جماعت، واقع شده و مستوجب چندين ناسزا و سب و تهمت در روزنامهها و شبنامهها و لوايح و منابر گريدهاند و سگهاى جهنم بر او بانگ مىزنند و بابىها مسلم از و سخت ميرمند، براى آن است كه ايشان، بيدار اين دو دسته دزد شدهاند و در تنزيه مجلس شورى از اين دو فرقه پليد، جدا ايستادهاند و بتوفيق الهى، تقصير نخواهند فرمود و از جان و مال دريغ نخواهند داشت تا بجميع علماء مذهب جعفرى از عرب و عجم، جميع اين مطالب را محقق و مسلم بكنند و تكاليف الهيه اين مقام را بروجه اكمل بپردازند. تهديد آن حضرت بغوغاى سفله و اراذل از اين جهت است و شايعه گرفتن مبلغ گزاف از سفارت يا دولتيا ديگرى، از اين بابت است والا همه كس مىداند كه خراسان، بزرگتر از قاين است و وزارت جنگ، مهمتر از حكومتسيستان است و وكلاء مجلس هم امناء ملت هستند و آن تلگرافى كه يك لخت كذب صريح و جعل قبيح است از امناء ملت، شايسته نبود و چنين خلاف با قسم و خيانتبر موكلين، موجب انعزال از وكالت است، مگر كسانى كه هيچ مستحضر نبودهاند و همالاكثرون.
30- «مشروط كردن سلطنت»، آرى، «حذف شريعت»، هرگز
تمام مفاسد ملكى و مخاطرات دينى از اينجا ظهور كرد كه قرار بود مجلس شورى براى محدود كردن كارهاى دولتى و ديوانى و دربارى كه بدلخواه حاكمان اداره مىشد، قوانينى قرار بدهد كه پادشاه و هيئتسلطنت را محدود كند و راه ظلم و تعدى و تطاول آنان را مسدود نمايد اما امروز مىبينم كه در مجلس شورى، كار ديگرى مىكنند يعنى كتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دائره احتياج بقانون، توسعه قائل شدهاند غافل از اينكه ملل اروپا از ابتداء، شريعت مدونه نداشتهاند لهذا اجبارا براى هر عنوان، نظامنامه نگاشتهاند و در موقع اجراء گذاشتهاند اما ما اهل اسلام، شريعتى داريم آسمانى و جاودانى كه از بس متين و صحيح و كامل و مستحكم است، نسخ برنمىدارد. آن شريعت در هر موضوع، حكمى و براى هر موقع، تكليفى مقرر فرموده است پس حاجت ما مردم ايران بوضع قانون، منحصر است در كارهاى سلطنتى كه برحسب حوادث سوء و اتفاقات عالم، از رشته شريعتى و دينى، جدا شده و در اصطلاح فقهاء، اين دولت، جائره است و در عرف سياسيين، دولت مستبده گرديده است.
31- چرا با «مشروطه مشروعه» مخالفت مى كنند؟!
بارى بعد از بيدار شدن حضرات مؤسسين مجلس از حجج اسلام و ساير مسلمين بظهور اين فتن و بروز اين مفاسد و اينكه تولد اين نتايجسوء از دخالت دو دسته دشمنان دين و دولت كه بابيه و طبيعيه هستند، شده است، قرار قاطع بر جلوگيرى ابدى از تصرفات اين فرقههاى فاسده مفسده، بنگاشتن و ملحوظ داشتن چند فقره است در نظامنامه اساسى: يكى آنكه در نظامنامه اساسى مجلس، بعد از لفظ "مشروطه"، لفظ "مشروعه" هم نوشته شود. و ديگر آنكه فصل دائربمراعات موافقت قوانين مجلس با شرع مقدس و مراقبت هيئتى از عدول مجتهدين در هر عصر بر مجلس شورى، بهمان عبارت كه همگى نوشتهايم، بر فصول نظامنامه افزوده شود و هم مجلس را بهيچوجه حق دخالت در تعيين آن هيئت از عدول مجتهدين نخواهد بود و اختيار انتخاب و تعيين و ساير جهات راجعه بآن هيئت كلية با علماء هر عصر است و لاغير و ديگر آنكه محض جلوگيرى از فرق لامذهب، خاصه مرتدين از دين كه فرقه بابيه و نحو آن است، حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاى آخوند ملامحمد كاظم مدظلاله، افزودن فصلى را فرمايش فرمودهاند، حكم ايشان هم معلوم است و بايد اطاعتشود و مخصوصا فصلى راجع باجراء احكام شرعيه درباره فرقه بابيه و ساير زنادقه و ملاحده در نظامنامه اساسيه، منظور و مندرج گردد.
32- آزادى مطلق مطبوعات، زمينهسازى براى تهاجم به دين است
و ديگر آنكه چون نظامنامه اساسى مجلس را از روى قانونهاى خارج مذهب ما نوشتهاند محض ملاحظه مشروعيت و حفظ اسلاميت آن پاره تصرفات در بعضى فصول با حضور همگى فرمودهاند مندرج شود و هيچ تغيير و ترك بعمل نيايد. براى نمونه آن تصرفات و تصحيحات و اصلاحات مثلى بياوريم تا همه برادرهاى دينى بدانند كه بدوا چه بوده است و بعد چه شده است از جمله يك فصل از قانونهاى خارجه كه ترجمه كردهاند اين است كه "مطبوعات، مطلقا آزاد است". (يعنى هر چه را هر كس چاپ كرد احدى را حق چون و چرا نيست) اين قانون با شريعت ما نمىسازد و لهذا علماء عظام، تغيير دادند و تصحيح فرمودند زيرا كه نشر كتب ضلال و اشاعه فحشاء در دين اسلام، ممنوع است. كسى را شرعا نمىرسد كه كتابهاى گمراهكننده مردم را منتشر كند و يا بدگوئى و هرزگى را در حق مسلمانى بنويسد و بمردم برساند پس چاپ كردن كتابهاى ولتر فرانسوى كه همه ناسزا با نبياء عليهمالسلام و كتاب بيان سيد عليمحمد باب شيرازى و نوشتجات ميرزا حسينعلى تا كرى و برادر و پسرهايش كه خدايا پيغمير يا امام بابيها هستند در روزنامجات و لوايح مشتمل بر كفر و سب علماء اسلام تماما در قانون قرآنى، ممنوع و حرام است و لامذهبها مىخواهند اين درباز باشد تا اينكارها را بتوانند كرد».
33- تلگراف مراجع نجف
منطق «استفتاء و افتاء»، همين است و تفاوت «فتوى» با «حكم»، يكى همين است كه در فتوى، بدون نظر به مصاديق و وضعيت واقعى در خارج، حكم كلى را بيان مىكند. اما «حكم»، ناظر به مسئله خاص و مصداق خارجى دارد و صرفا بيان تئوريك يك حكم كلى نيست. بنابراين اگر در مواردى، اختلاف نظر ميان برخى فقهاء در باب وقايع مشروطه پيشآمده، نه در فتوى و حكم شرعى و نظر فقهى، بلكه در تحليل اتفاقات جارى و اوضاع سياسى و شناخت جناحها و جريانهاى فعال در تهران و اختلاف موضوعى و مصداقى بود. شيخ به برخى مجتهدين كه بعلت دورى و بيخبرى از اوضاع، گاه اظهار نظرهايشان مورد سوء استفاده جريانات غيردينى و خط انحراف قرار مىگرفت، احترام گذارده و تاكيد مىكرد كه نظر شرعى همه ما يكى است اما البته اينكه الآن در تهران چه خبر است، از مقوله "موضوع" مىباشد نه "فتواى شرعى". و در اين باب، بايد اوضاع سياسى كشور را دقيقا شناخت و اينجا جاى تقليد نيست. شيخ همواره از فتاواى ساير علماء، با احترام ياد كرده و آنها را تمجيد مىكرد و در عين حال نشان مىداد كه اگر صورت استفتاء به درستى و واقعبينانه طرح گردد، فتواى همه آنان، همين فتواى شيخ شهيد استبعنوان نمونه در باب متن تلگراف حضرات آخوند خراسانى، ميرزا حسين تهرانى و شيخ عبدالله مازندرانى، در "روزنامه دوران تحصن"، بتاريخ 23 جمادىالثانى 1325 متن تلگراف علماى نجف به مجلس شورى را آورده و در ذيل آن توضيحات بسيار دقيقى ذكر مىكند.
بخشى از تلگراف مذكور چنين است:
«مجلس محترم شوراى ملى رفعالله قواعده، تلگراف موحش انجمن شريف، و اصل و از مخالفت مخالفين با مجلس محترم ملى اسلامى، خاطر قاطبه اهل اسلام، ملول گشته و عموم اهل علم و كافه منتحلين شريعت مطهره حضرت ختمى مرتبت صلىالله عليه و آله و سلم را اعلام مىدارد كه خداوند متعال گواه است ما بابعددار، غرضى جز تقويت اسلام و حفظ دماء مسلمين و اصلاح امور عامه نداريم عليهذا مجلسى كه تاسيس آن براى رفع ظلم و اغاثه مظلوم و نهى از منكر و تقويت ملت و دولت و رفاه حال رعيت و حفظ بيضه اسلام است، قطعا (عقلا، شرعا و عرفا) راجح بلكه واجب است و مخالف و معاند آن مخالف شرع انور و مجادل با صاحب شريعت است. رجاء واثق داريم كه تا كنون انشاءالله تعالى كسى مخالفت نكرده و نخواهد كرد و هرگاه برخلاف اين مضمون كتبا و تلگرافا نسبتى بما داده شود، كذب محض است، مهمات را اطلاع دهيد».
اين تلگراف در پاسخ تلگرافى از سوى هيئت رئيسه مجلس بود كه بقصد ايجاد اختلاف ميان مراجع و علماء ودر مضيقه قراردادن شيخ، به عنوان استفتاء به نجف ارسال شده بود. اما روزنامه شيخ در تحصن، بلافاصله متن اين تلگراف را خود نيز منتشر كرده و در ذيل آن چنين آورد كه:
«بعد از ورود حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاى حاجى شيخفضلالله دامتبركاته بزاويه مقدسه، اشخاصى كه باشتباه كارى و فتنهانگيزى و شهر آشوبى مىخواهند حقيقتحال را بر مسلمانان بپوشانند و نگذارند كه مقاصد و فرمايشات آقاى حاجى شيخ بر مردم معلوم بشود و بخرج خلايق بدهند كه اين بزرگواران، منكر "مجلس شورى" شدهاند، تلگرافى بحضور حججالاسلام و المسلمين، عاكفان آستان اميرالمؤمنين عرضه داشتند بمضامينى كه جوابش مساعد خيالات آنها صادر شود ولى از آنجا كه حضرات حججاسلاميه نجف اشرف بحمدالله همگى مسدد و من عندالله، مؤيد هستند جواب فوق را صادر فرمودهاند كه اصل مقصود و منظور مهاجرين زاويه مقدسه، هم عينا همان است و غير از مضمون همين تلگراف، هيچ مقصود و منظورى نداشته و ندارند. برادران دينى ما همه مىدانند كه آقاى حاجى شيخ و ... همگى همين مجلس را مىخواهند كه حضرات حجج اسلام و مسلمين (علماى نجف) تعيين فرموده و دراين تلگراف، اوصاف آن مجلس را يكايك شمردهاند و ازجمله فرمودهاند كه غرض آنان، تقويت اسلام و حفظ دماء مسلمين و اصلاح امور عامه است، پس مجلسى كه اين بزرگواران مىخواهند، بايد مجلسى باشد كه تقويت اسلام بكند. اين حضرات مهاجرين هم مىگويند بايد مجلس مسلمانها مجلسى باشد كه تقويت اسلام بكند نه ترويج كفر. پس دسته بابيها و دسته طبيعيها و دسته مستضعفين در دين، كه مروج كفرند بايد بالكيه خارج شوند چه از متن مجلس و چه از حواشى مجلس. اى برادران دينى ما كه در طهران، حاضر هستيد و بمتن مجلس و حاشيه آن ناظر هستيد، آيا بابيها را و طبيعيها را با آن دو چشم روشن كه از غايتشهرت، مستغنى از تعريف است مىبينيد يا نه؟ اگر مىبينيد كه اينها بر مجلس ما مسلمانان غلبه كرداند و بكيف خود خيالاتى را كه دارند ميرانند ديگر چه انتظارى داريد در اقدام عام بر تصحيح و اصلاح مجلس و تكميل مجلس؟ قسم به آن حقوقى كه ميانه ما و شما مشترك است كه حاج شيخ و اين حضرات مهاجرين، مقصدى جز اصلاح و تكميل مجلس ندارند و از اين مفاسد و شرور و فتنهها كه بروز كرد، متنبه شدند كه بايد از منكرين اسلام و بدخواهان شما جلوگيرى بكنند و راه و رخنه تصرفات اينها را در مجلس شوراى مسلمين، مسدود بفرمايند و دارالشوراى كبراى ملى اسلامى را از پارلمنتهاى فرنگ، فرق بگذارند. مملكت ايران از هزارو سيصدو چند سال قبل كه از آئين زردشتى بدينمبين محمدى صلىالله عليه و آله شرف انتقال پذيرفته است مجلس دارالشوراى قائم دايم، كه امور جمهور اهالى را همواره اداره بكند، نداشته است. امروز كه اين تاسيس را اقتباس كرده بهمين جهت كه اقتباس از فرنگستان استبايد علماء اسلام كه عندالله و عندرسوله، مسئول حفظ عقايد و مصالح اين ملت هستند، نظرى مخصوص در موضوعات و مقررات آن داشته باشند كه امرى برخلاف بصدور نرسد. مردم ايران مثل اهالى فرنگستان، بىقيد در دين و بىباك در فحشاء و منكر و بىبهره از الهيات و روحانيات واقع نيستند اين ملاحظه و مراقبه، حسبالتكليفالشرعى هم حالا كه قوانين اساسى مجلس را از روى كتب قانون اروپا مىنويسند لازم است و هم در جميع قرنهاى آينده الىيوم يقوم القائم عجلالله تعالى فرجه. اقدام بر اين استحكامات و اهتمام در حفظ اين حدود الهيه است كه اشرار و اراذل و اوباش اين شهر را بر اعراض از آستان حضرت حجةالاسلام نايبالامام آقاى شيخ بجاهاى ديگر واداشته است و بناسزا گفتن و هرزگيها كردن و كفريات نوشتن، ناچار و بىاختيار كرده است. تلگرافهاى ناشايسته وزارت داخله بهمهجا و همهكس و تهمتهاى روزنامهها و شبنامهها و شطاحيهاى خنازير تماما بهمين يك نقطه داير است والااحدى از مهاجرين زاويه مقدسه، نه ضد مجلس است و نه مزاحم عدالت. اگر دنيا و مافيها را بشخص عالم عاقل بدهند كه در يك امر مباح، برخلاف ميل تمام طبقات خلق، اقدامى بكند، البته نخواهد كرد پس چگونه در امرى كه مندوب و مرغوب است؟! اى عقلاء عصر، اى معتقدين با سلام، اى مردم بىغرض، تمام اهتمام حضرت حجةالاسلام بر آن است كه رفع شبهات اين شياطين از شما بشود. والا بر سفيهان و سفلگان و جهال كه در حكم حشراتالارض هستند چه تعلق و تقيدى خواهد بود»؟!
34- يك استبداد، تبديل به هزار استبداد شد
«از اوصاف و شرايط مجلسى كه حججالاسلام و المسلمين آقايان نجف اشرف در اين تلگراف تعيين فرمودهاند، آن است كه بايد رفع ظلم و اغاثه مظلوم كند. آقايان مهاجرين زاويه مقدسه هم فرمايشى كه دارند، همين استبدون هيچ اختلاف در هيچيك از اين شرايط و اوصاف، ولى مىفرمايند يا اهلالاسلام، يا اصحاب بيعةالشجرة، بنگريد كه در اين مملكت در ظرف اين يكسال كار ظلم از كجابكجا كشيده است؟ چهقدر خونها بناحق ريخته شده و مالهاى مردم بتاراج رفته و رعيت و كاسب از كار افتاده و فقراء و ضعفاء و مساكين تلف شده و اطفال، يتيم و زنها بىشوهر و خانوادهها بىسرپرست مانده است؟ روزى نيست كه بتوسط تلگراف يا اداره پست، يك بغل پاكتهاى تظلمات از اطراف و اكناف نرسد. همه، محرق القلوب. همه، طوفان البكاء. در هر شهر و هر روستا جماعتى در غايت قساوت و استبداد، مشغول خودكامى و بيداد هستند. همان رفتارى را كه سابقا حكام و ظلام، با رعاياى سوخته فرسوده ولايات مىكردند، الحال آحاد اين انجمنها و بستگان آنها مىكنند. فىالحقيقه، يك استبداد را تبديل به صدهزار استبداد ساختهاند و با صدهزار حاكم ظالم بر اين مملكت و رعيت جوكار جوركش آن تاختهاند. گرفتارى آن طبقات از رعايا كه هميشه زير پا مىرفتند و اسير دست غارتگران و چپاولچيان بودند، افزوده است. اى واى كه به نشد بترشد.
35- «آزادى» يا دعواى حيدرى و نعمتى؟!
بار خدايا، يا اين چه سال پرملال بود كه بر ايران گذشت و صفحات تاريخ اين مملكت را خونآلود ساخت و سينههاى اهالى را پر از شعله و دود كرد و ظلمهاى عهد ضحاك و كشتارهاى چنگيز سفاك را بياد آورد؟ اى مجلس مقدس كه بچندين آرزو و هوس، تو را آقايان ما و پيشوايان ما تاسيس فرمودند و بموجب حسنظنى كه با اين صنع شريف خود داشتند بما پيروان مذهب جعفرى، چه نويدهاى بزرگ و اميدواريهاى كلان دادند، ولى لامذهبهاى روزگار چندان امان نداند كه علماء مؤسسين عظام اين مجلس، شب را سحر كنند چون با وسايل مادى و معنوى ريختند و اتفاق و اتحاد را بر هم زدند و سنگ تفرقه، انداخته و عادت ديرينه "حيدرى - نعمتى" را بايران عودت دادند.
36- خريدن كله سياسى و ترجمه پتى ژرنال!!
قسمتى از علما را در شهر بانواع چاپلوسيها و خوشآمدگوئيها و مشتقات ديگر تسخير كرده و در مزاجهاى مباركشان، هر نحو كه مىخواهند تصرف مىكنند كتصرف الملاك فى املاكهم و ذوىالحقوق فىحقوقهم و اگر احيانا در موضوعى احساس نامساعدى بكنند، فقره ريختن مجسمه محترمه تجديد مىشود و از خريدارى كله سياسى سخن مىرود و ترجمهى پتى ژرنال بشهادت مىگذرد و قسمت ديگر از علماء را در زوايه مقدسه حضرت عبدالعظيم عليهالسلام، هدف تير تهمت و طعن روز نامچيهاى مكشوف الحال كه از غايت فرومايگى و تهىدستى، بكالاى هتاكى و بيحيائى، معاش مىگذرانند، قرارداده و بر شق عصا و تفريق كلمه مىافزايند و خود در سايه اين رقابت، با فراغتخاطر نشسته و نقشهها مىكشند و نقشها مىزنند. روزى نيست كه گربه نرقصانند و معركه مارگيرى نگيرند و بساط حقهبازى نچينند. از اينجاست كه مجلس ما مسلمانها را خاصه خود مىخوانند و مىدانند. بلى اى مجلس ملى ما، بر اين وضع حاليه كه كارخانه خيال بافى بابيه شدهاى، گربمانى، سال ديگر قصب دين حيدر شوى.
37- «استبداد لامذهبان» و جنگروانى عليه شيخ شهيد
و از شرايط و اوصاف مجلس كه در تلگراف مسطور، منظور فرمودهاند، آن است كه مجلس بايد مجلس امربمعروف و نهى از منكر بوده باشد. علماء مهاجرين زاويه مقدسه هم همين مجلس را مىخواهند نه آنكه مجلس نمىخواهند. لعنتخدا بر كسانى كه اين نسبت را بايشان مىدهند و بر مردم، مقصد مهاجرين را مشتبه مىكنند. اينك از كسانى كه حقيقة بوجود صانع، قائلاند و بكتاب مجيد، معتقدند و بدين حنيف، مقيد هستند، سؤال مىكنيم كه اين مجلسى كه الآن در تحت استيلاء و استبداد لامذهبان واقع شده است و مجارى احوال و اوضاع آن را مستقيما بر سياق پارلمنتهاى اروپا اداره مىكنند آيا مجلس امربمعروف و نهىاز منكر استيا مجلس نهى از معروف و امر بمنكر است؟ آيا بواسطه نشر دادن مزدكيان عصر، كلمه آزادى را در اين مملكت تجريات و تهتكات تا چه اندازه افزوده است و فنون فحشاء و فسوق و فجور تا كجا شايع شده؟ آيا زنها لباس مردانه نمىپوشند و بكوچه و بازار راه نمىافتند؟ آيا در خرابات شب جشن چقدر از اين بىناموسى نوظهور مشاهده شد؟ و شرباليهود فاش فاحش بنظرها رسيد؟ آيا فرقههاى فاسده مفسده، بر لفظ امر به معروف و ساير عناوين شريعتى، سخريه نمىكنند و آشكارا بر نواميس الهيه، استخفاف نمىآورند؟ اينان فانديك و گاليله و نيوتن و كپلر و هوگو و روسو را از علماء امت و انبياء بنىاسرائيل، افضل مىشمارند و در مكاتب اطفال ما همكيشهاى خويش را مستخدم مىسازند و بتبديل فطرت نونهالان ما مىپردازند و تالار آئينه ميرزا حسينخان سپهسالار را با قواعد خانه خدا كه ابراهيم و اسمعيل برآورده است، همرتبه مىشناسند و بسرمايه آن فتنه روز كار برآيد بسيار ايجاد و بزبان آنها ناموس شريعت و اهلش را بر باد مىكنند. اينهاست نو بر "امر به معروفات و نهى از منكراتى" كه فرقه ضاله براى ما فرستادهاند و وعده دادهاند كه هر دم از اين باغ، برى برسانند تا رفته رفته آزادى عهد قباد!! را رواج بدهند و هركس منكر و مزاحم بشود و بجلوگيرى، اهتمام بكند، او را بمغلطه حب استبداد و تهمت تخريب مجلس و گرفتن وجوهات و حكومت قاينات و امثال ذلك، تحقير كنند و استخفاف بدهند و روزنامچيهاى وقيح خود را بر او تهريش بكنند و يك مشتخس و خاشاك و معدودى بىپدرهاى ناپاك را ملت غيور ناميده او را بهجوم آنها تهديد بنمايند و اگر بخواهد مسلمانها را بيدار كرده و دزدهاى دين و دغلهاى دنيا را بايشان نشان بدهد از خوف، چادر بخوابانند و منبر بسوزانند و هلهله بكشند و مغلطه بيندازند غافل از آنكه بهيچ حيله و بهيچ وسيله، حق، زاهق نخواهد شد و باطل، فايق نخواهد آمد: الاسلام يعلو و لايعلى عليه و همچنين ساير اوصاف و شرايط و قيود و حدودى كه حججاسلام نجف اشرف براى مجلس شوراى ملى در تلگراف خودشان تصريح فرمودهاند پس صاحبان اين تلگراف شريف و مهاجرين زاويه مقدسه و مسلمانهاى ممالك محروسه تماما بر يك قول و يك عقيده و يك راى هستند و مخالف و معاند ايشان، تبعه باب و فرق بفرنگى مآب است كه مىگويند ما مجلسى مىخواهيم كه مثل پارلمان آلمان بوده باشد و نظرى بتقويت اسلام و حفظ دماء مسلمين و امر بمعروف و نهى از منكر و ساير اوصاف و ملاحظاتى كه در اين تلگراف ماخوذ است نداشته باشد. پس ما مردم ايران اگر چه هنوز از آراء يكديگر، اطلاع كامل حاصل نكردهايم ولى در نفسالامر، سواى آن دو فرقه، تماما متحد هستيم و تنها راى گرگان و سگان از ماجد است».
38- مبارزه با اسلام، با شعار دروغين «توسعه»
«در بادى نظر جلوهها دادند و دامها نهادند كه حريت و مساوات، موجب امنيت و امنيت، مورث آبادى و ثروت مملكت از داير شدن تجارتخانهها و كشيدن راهها و بستن پلها و اتصال شوراع و ازدياد مزارع مىشود، خاصه در مسئله مساوات و برابرى كه در تشويقات و ترغيبات و محسنات آن چندان گفتند كه شناعت و قباحت آنرا يكسره از انظار پوشيدند. همواره در السنه و افواه عوام انداختند و كارشان ساختند كه امروز مغايرت با تبعه دول همجوار در امور سياسيه، خلاف صلاح وقت و قانون مشروطيتشده است!!»
39- پدران احمق شما مردم!!
«اى كاش بهمين لطايف و وظايف، اقتصار مىنمودند. چه واعظين و ناصحين كه بفساد عقيده و خبثسرائر و سوء نيت، معروف و از ساحت علماى اعلام، مطرود و مردود بودند ولى بحسن ظاهر و كسوت اسلام، جلوه مىنمودند در مساجد و منابر برآمدند و بكلمات چرب و شيرين و بيانات دلنشين، با زبانهاى شيرينتر از عسل و قلبهائى تلختر از حنظل، پيوسته بذكر مدايح افكار كذائى، سخنها راندند و مثلها گفتند كه اى افسوس، روزگار ما مردم بجهالت و عمرها بغفلت و نادانى گذشت، پدران احمق ما برنخوردند اساس همچو مجلس مغتنمى ديرنهاديم و مدارس تحصيل زبان و سياست و قواعد ثروت، دير گشوديم و زنان و دختران را از كسب علوم و صنايع، محجور داشتيم و بتعقيبات نماز صبح و دعاى كميل پرداختيم و بازگفتند اى مردم، امروز اهم و اولى از قرائت قرآن، مرور بروزنامجات و نظر تامل در آنهاست كه راه كسب ثروت نمايد و... اى عجب اوراد خوب آوردهاندليك سوراخ دعا گم كردهاند.
اين قانون مشروطه با اين مضامين، لباسى استبه قامت فرنگستان دوخته كه اغلب خارج از قانونالاهى و كتاب آسمانى و طبيعى مذهب هستند و ناگزير از جعل قوانين اينگونه بوده و مجبور از اينچنين مشروطيتخواهند بود.
اما ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
40- اينجا تهران است نه لندن و پاريس
ما اسلاميان چگونه مىتوانيم به متابعت فرنگان خسيس و مشروطهطلبان پاريس و انگليس نمائيم و دين بدنيا فروشيم و در تحريف كتاب خدا بكوشيم (فرمان توكردنى است دانم اما چكنم نمىتوانم). آخر نه خدايتان فرمود "و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فىالاخرة منالخاسرين"؟ در اين ايام كه حضرت مستطاب حجةالاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ فضلالله ايدالله انصاره، بالهام حضرت بارى در معيت جماعتى از سران امت و وجوه علماى اسلام و بسيارى از طبقات خداپرستان در حضرت عبدالعظيم متوقفاند و استمداد از صاحب دين در پاس آئين مبين و تصحيح و تسويه مجلس ملى همىكنند كه مشروطه مقرون به مشروعه و فصول نظامنامه اساسى مهذب از مضار و نقايص گردد. بعضى از مردم مشروطه طلب و هاشمىنسب كه قرين دانش و ادب بودند، سخنان بيشمار در فضيلت مجلس، آغاز نمودند كه هواخواهان دولت و مستبدان سراپا شهوت كه مال ضعفا بيغما مىبرندو حلال از حرام نشناخته مىخورند آتشها افروختند و مالها اندوختند پاركها ساختند مبلها آراستند اينك از فوايد مجلس است كه بجاى خود نشسته و بقوه قهريه زبان تعنت و دست تعرض فرو بسته، گفتم حفظتشيا و غابت عنك اشياء، بلى مستبد و مشروطهطلب در اين مرحله، سهيم و شريكند ولى مسئله از راه ديگر دقيق و باريكست و آن اينست از روز اول كه آتش جور بالاگرفت و مردم بيچاره در اطراف و اكناف بجان آمده بودند تمام علماى اعلام و حجج اسلام و بزرگان از هر طبقه و مقام زحمتها كشيدند و همگى مجلس معدلت از دولت همگى خواستند كه بساط عدل و انصاف گسترانند و اجراى قوانين شرع نمايند، ديگر اين مشروطه - به سبك لندن و پاريس كسى نشنيده بود تا داستان سفارت و آن ترتيبات مضاديه پيشآمد و مجلس مزبور ناچار از دولت موقع قبول يافت ولى بقيد شرع محمدى صلىالله عليه و آله و سلم تا امتياز وكلا را دادند و فصول نظامنامه پيش نهادند همه جا حضرت شيخ، حاضر و ناظر و مساعد و ناصر بودند و گمان قوت اسلام را مىنمودند.»
41- چه كسانى طرفدار واقعى مجلساند؟! ما يا شما؟!
پس از دو ماه از تحصن گذشته، روزنامه مقاومت، مجبور است همچنان بنويسد:
«تا حال، دو ماه تمام است كه جماعتى از علماء اعلام و حجج اسلام و مجتهدين اهل تقوى و عدالت و ورع در حضرت عبدالعظيم(ع) مجتمعند و بانحاء مختلفه از محضر و منبر و لوايح مطبوعه و غير مطبوعه، مطالب خود را مىگويند و مىنويسند اما هنوز شنيده مىشود كه خلط مبحث مىشود و مىگويند اين جماعت كه از اجله علماء و اهل علم و تقوى مىباشند، ضد مجلسند و مىخواهند مجلس نباشد. اولا معلوم برادران دينى باشد كه اين مجلس مگر از اصول عقايد يا از فروع دين است كه گفته شود ضد آن، منحرف از دين يا فاسق است؟ اين مجلس عبارتست از دربار دولتى كه سابقا امور در آن بدون مشورت واقع مىشد محض تخفيف ظلم، مجلسى برپا شد دربارى كه امور دولت و اصلاحات مملكت در آن بشورى بشود و ظلم كمتر گردد در اين صورت اگر احيانا كسى مجلس را نخواهد سخيفالعقل است و يا آنكه ظلم زياد را دوست دارد. مكرر در لوايح نوشته و طبع شد كه اين مهاجرين، مجلس خواهترند از ديگران. چه آنكه اهل تقوى هستند و بتخفيف ظلم، راضىترند بعلاوه بمقاصد حقهايشان، اساس مجلس محكم مىشود و مجلس انشاءالله ابدى خواهد بود. اينها هستند مجلس خواه نه آن اشخاص كه در صددند پايه آن بر اسلام نباشد.
42- شما بدنبال تغيير دين هستيد
اى بىانصافها، دست از جان مسلمانان برداريد و بگذاريد اتفاق كلمه باشد و بمعاونت اين مجلس، مفاسد كارها و پريشانى ملت، اصلاح شود. اگر تا حال غرض دنيوى داشتيد، بس است آنچه را كه تحصيل كرديد و اگر دينى بود، مايوس باشيد كه حافظ دين، خداوند است و حالا نمىشود تغييرى داد. والحاصل بر برادران دينى، مكشوف باشد كه تمام مهاجرين مىخواهند ناتمامى مجلس، تمام شود و كاركند. متجاوز از يكسال است اين همه زحمات كشيده شد و شماها منحرفين هر روزى، بيك بهانه نگذاشتيد مجلس بيچاره، بآسودهگى بتكاليف خود عمل نمايد، هر روز ببهانهاى او را مبتلا كرديد ببلائى والا مقاصد مهاجرين، همان مطالبى است كه در خود مجلس با اجتماع وكلاء گذشت و مورد اجماع شد. مانعى از اجراء نبود مگر شارلاطانى و خدعهاى منحرفين از دين كه ديدند امر نزديكستبگذرد و ديگر دست آنها بجائى بند نباشد لذا خلط مبحث و القاء نفاق نمودند. مطلب ديگر كه لازم استبرادران بدانند و از اشتباه كارى خصم بيمروت بىدين، تحرز نمايند، اين است كه چنين ارائه مىدهند كه علماء، دو فرقه شدند و با هم حرف دينى دارند و باين اشتباه كارى، عوام بيچاره را فريب مىدهند كه بابا يكفرقه از علماء، مجلس خواه و دشمن استبدادند و يكدسته هم ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بيچاره مىگويد حق هم با آنها است كه ظلم و استبداد را نمىخواهند. افسوس افسوس كه اين اشتباه را بهر زبان و بهر بيان مىخواهيم رفع شود خصم بىانصاف نمىگذارد. درباب مجلس خواهى هيچ خلافى نيست».
43- چرا بيدار نمىشويد؟! چرا مردهايد؟!
«در امر دينى، همه علماء بدون استثناء مىگويند كه اين مجلس مخالف اسلام نباشد بايد آمر بمعروف، ناهى از منكر و حافظ بيضه اسلام باشد. اى مسلمانان، كدام عالم است كه بگويد مجلسى كه تخفيف ظلم نمايد و اجراء احكام اسلام كند، بد است و نبايد باشد؟ تمام بحث راجع استبچند نفر كه احكام شريعت، قيدى استبراى آنها و مىخواهند نگذارند كه رسما اين مجلس مقيد شود باحكام اسلام و اجراء آن هر روز ببهانه القاء شبهات مىنمايند. اى برادر عوام بيچاره، درست تامل كن و بفهم. ببين خصم چه مىكند. بشبهات تمام، مسلمين را بهم انداخته و القاء عداوت نموده، با هم سب و لعن مىكنند، بلكه در مقام اهانت و جنايات هستند و از همه كار و كسب بازماندند و خوف آنست كه بالاخره امر آنها مثل بنىاسرائيل بمقاتله فيمابين بكشد. محبتها از ميانشان رفته، پدر، اسم خود را سياسى گذارده و پسر، اسم خود را مسلمان و متشرع، از يكديگر بد گوئى مىكنند و احترامات، بالمره از ميان رفته و باسم لفظ "آزادى"، منكرات شايع مىكنند. چرا بيدار نمىشويد و در غفلت هستيد؟ اين انجمن بازى به چه قصد است؟ بپرسيد در تمام دول مشروطه، غير از مجلس اعظم، انجمنى و مجلسى نيست مگر دواير مقرره مثل عدليه و بلديه و غيرهما. ما مسلمانان كه جهت جامعهمان اسلام است، انجمن ما مساجد ما بود كه بايد جمع شويم در مساجد و درآن فوايدى بود كه يكى از آنها همين فائده انجمن است كه تصور مىشود. و مطلب ثالث كه آن هم از مهماتست و بايد برادران ملتفتشوند اين است كه حالا كه فهميديد كسى، ضد مجلس نيست و علماء هم اختلافى ندارند كه مجلس بايد بر اساس اسلام باشد، ديگر تعطيل در نظامنامه موافق با قانون اسلام براى چيست و امروز تمام هرج و مرج و گرفتاريهاى ممالك ايران براى توقيف اين نظامنامه اساسى است. والله اگر نظامنامه و قانون را مطابق اسلام بدهند ديگر نزاعى نيست و روزبروز تمام كارها درست و احكام اسلاميه، اجرا شده و مفاسد مملكتى، مبدل بمصالح و الفتخواهد شد و بدستيارى يكديگر اصلاحات كليه خواهد شد. چشم بازكن كه مانع كيست و چه غرض دارد؟ عقل مات مىشود در روز هشتم شهر رجب در مجلس مطابق نمره 159 روزنامه صفحه دوم ستون اول كه يكى از محترمين، بدروغ مذكور داشته كه حضرت مستطاب حجةالاسلام و المسلمين آيتالله شيخفضلالله در شب شنبه رفتهاند بصاحبقرانيه حضور اعليحضرت و همان شب برگشته و اين مطلب را با شاخ و برگ دليل مقاصد باطله خود قرار دادند. اين نويسنده متعهد است كه تمام مطالب، مصالحه شود بتحقيق در اين مطلب. اگر واقع است گوش بحرف ما ندهند والا مجازاتى معين شود كه در مجلس تحقيقات مربوط به كذب بين معلوم مىشود همه مطالب بغرض شخصى منتهى مىشود. آنوقت اى برادر فكر خودباش و بدان بر سر تو چه مىآورند. وقس على هذا ماسواه واقعا خيلى جاى خجالت است در دروغ باين بزرگى. از اينجا حال ساير كلمات معلوم مىشود.افسوس كه دشمنان ما مسلمانها از اين اكاذيب شاد مىشوند و مىگويند همه كلمات آنها از اين قبيل است. ديگر تامل و تفكر نمىكنند كه هر قدر امورات مسلمين را تعويقانداخت و روز بروز برپريشانى ماافزود همينگونه حرفهاى غرضآميز بود كه بدون رويه، زده مىشود.»
منبع: فصلنامه كتاب نقد شماره 11
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}